آيه (نشان: مفهوم عينى و ذهنى و معانى منشعب از آن)، لغت و اصطلاحى در قرآن مجيد. آيه از واژههاي بسيار كهن سامى است. در فنيقى ، AT در آرامى كتاب مقدس AT ( سفر دانيال، 3:33؛ قس: روزنتال، بند 92 )، آرامى ، ATA عبري ، OT سريانى ATA و جمع آن ، OTOT و حتى در مندايى OTA آمده است. تحول معنايى كلمه، همان است كه در عربى ملاحظه مىشود: نخست بر نشانههاي مادي و ملموس اطلاق شد و سپس بر پديدههاي طبيعى و آثاري كه بر قدرت الهى دلالت دارد. همة اين معانى بارها در عهد عتيق به كار رفته است (جفري، 73 -72 ؛ 2 ؛ EIبلاشر، «فرهنگ1»). جفري (ص مىكوشد ثابت كند كه اين كلمه از طريق مسيحيان سريانى به عربى راه يافته است: بلاشر («مقدمه2»، مىپندارد كه اعراب، واژه را از عبري وام گرفتهاند نه از سريانى. احتمالاً شباهت معانى گوناگون كلمه در عربى و آن دو زبان ديگر، محققان را به چنين نتيجهاي كشانده است، اما بعيد نيست كه اين لفظ، از واژگان مشترك و كهن سامى برخاسته و بدون رابطهاي مستقيم با عبري و سريانى، در لهجههاي كهن جزيرةالعرب به كار رفته باشد. علت اين گمان آن است كه اولاً تحول حرف ث (در لفظ عبري) به ياء (درلفظ عربى) - اگرچه عموماً بعيد نيست - نمىتواند ناگهانى و بدون مقدمه صورت گرفته باشد، و ما را از چنين تحولى آگاهى نيست.
از سوي ديگر معناي اصلى كلمة عربى، به كهنترين جوانب زندگى بدوي و اصيلترين سنتهاي ادبى عرب تعلق دارد: نشانههايى را كه از منزلگاه قبيله در بيابان به جاي مانده، آيه مىخوانند، و مىدانيم كه وصف منزلگه قبيلة معشوق، مشهورترين مضمون در «نسيب» قصايد جاهلى است، و ميان اين معنى و معانى دينى هم كه پژوهشگران ذكر كردهاند تشابهى نيست. در اين مورد، تنها چنين مىتوان پنداشت كه در زمانهاي متأخرتر، به تقليد از مسيحيان و يهوديان جزيرةالعرب، معانى ثانوي تازهاي بر دوش كلمه بار شده است، متأسفانه لغت نويسان، همه به شواهدي كه تا قرن 4ق/10م در معجم ابن فارس گرد آمده است بسنده كردهاند و طى هزار سال بعد، شاهد جديدي بر آنها نيفرودهاند (مجموعاً 4 بيت براي لفظ آيه و 7 بيت براي مشتقات فعلى آن. برخى از اين ابيات نيز متعلق به بعد از اسلام است). اما پيداست كه استعمال كلمه در عصر جاهلى رايجتر از آن بوده كه كتابهاي لغت نشان مىدهند؛ شواهد تازهاي كه مىشناسيم عبارتند از عدي بن زيد (شيخو، 444). عبيد (همو، 612)، امرؤالقيس (همو، 66؛ قس: جفري، 73 )، حارث بن حلزة (همو، 419، دوبار)، نابغه (ص 79، 127)، عروة بن الورد (ص 17). معناي كلمة آيه در شعر همة اين شاعران به جز عروة، همان «نشان منزلگه يار» يعنى معناي اصيل كلمه است. شواهد، به ترتيب نامهاي فوق، عبارتند از ماتَبِيْنُ الَعْينُ مِنْ آياتِها غَيْرَ؛ يُعْفّىِ آيَةُ مَرُّالسنين؛ عَفَتْ آياتُهْ؛ آياتهُ كَمَهارِق الفُرْسِ؛ آيةِ الدَعْسِ؛ تَوَهَّمْتُ آيات½؛ نيز شاهد جوهري و ابن منظور؛ لم يُبْق هذا الدَّهْرُ من آيائه. در همة اين شواهد آية، آيات، آياء به معنى آثار منزلگاهى است كه زمان اندك اندك آن را نابود مىكند. متأسفانه هيچ شاهدي براي اين كلمه، در معناي نشان سر راه كه در عبري موجود است، يافت نشد و كتابهاي لغت نيز تنها به ذكر اين معنى بسنده كرده و شاهدي نياوردهاند. از اين رو بعيد نيست كه لغت نويسان اين معنى را به قرينه دريافته باشند، نه در استعمال عرب. در اين زمان آيه احتمالاً به معنى عَلَم و رايت نيز به كار مىرفته است، شاهد ابن منظور: خرجنا من النَقْبين... بآياتنا (بلاشر، همانجا) و همين تركيب در شعر بُرج بن مُسْهِر (ابن فارس، جوهري و ديگران) شايد به عَلَمها و رايتهايى اشاره دارد كه مردان قبيله با خود به جنگ مىبردهاند (قس: بلاشر، همانجا)، اما همة لغت شناسان به تقليد از خليل بن احمد، آيات را در شعر ابن مسهر، به «جماعت» مردم تفسير كردهاند. شايد در پرتو همين تفسير، بعدها اين كلمه به مجموعهاي از كلمات و حروف نيز اطلاق شده است.
دومين معناي آيه كه «نشان يك امر غير مادي» است نيز در شعر جاهلى به كار رفته است. عبيد: آيةُ الاعراضِ (بلاشر، همانجا)، و يا به صورت اضافه به فعل: بآية تقدِمونَ، و يا در شعر عمروبن صعق: بآيةِ ماتُحِبُون (شاهدهاي ابن منظور). گويى اين معناي اخير است كه پس از تحول، در معنى تازهتري كه همانا نشان خشم و تهديد و انذار است، به كار گرفته شده: نابغة: مَنْ مُبْلِغٌ عَمروبن هند½ آيةً (ص 127)، عروة: أبلِغْ بِآيِة ما (ص 17). لفظ آيه كه معناي جاهلى آن تقريباً به همين 3 مفهوم منحصر است، همين كه وارد قرآن مىشود، دهها معنى تازه مىيابد كه مفسران به آنها اشاره كردهاند.
چنانكه ملاحظه مىشود، آيه از يك همزة آغازي (حملة صوتى)، يك مصوت طويل و يك نيم مصوت تركيب يافته است كه در زبان عربى بسيار نادر است. همين امر لغت شناسان را كه پيوسته درصدد يافتن اشتقاق كلمه از يك فعل ثلاثيند، به راههاي گوناگون و بى سرانجام كشانده است: ايشان نخست مىبايست 3 حرف اصلى كلمه را مىيافتند و براي اين كار، اجباراً 2 راه موجود است: 1. همزه + نيم مصوت + نيم مصوت؛ 2. همزه + همزه+ نيم مصوت. حال بر حسب اينكه نيم مصوتها واو باشند يا ياء )، Y) چند شكل تازه به وجود مىآيد: أي ي (نظر خليل؛ قس: ابن فارس؛ راغب؛ ابن منظور و ديگران)، أوي (نظر سيبويه كه مورد تأييد ابن فارس، جوهري، راغب، فيروزآبادي و ابن منظور است)، أ اُ ي (مورد توجه ابن فارس)، و أي (ابن دُريد آيه را ذيل اين ريشه آورده و به اصل ديگري اشاره نكرده است).
سپس، چون دربارة ريشة كلمه اظهار نظر شد، به يافتن وزن آن مىپردازند: آيا هم وزن فَعْلَة (أيَيَة يا أويَة) است كه پس از ادغام نيم مصوت اول در همزة آغازي، آيه شده (خليل؛ قس: زبيدي)، يا به قول فراء (جوهري) و كسايى (ابن منظور)، فاعِلَة (ءايية) است كه ياي دوم آن از باب تخفيف حذف شده، و يا فَعْلَه (أَيَية = أَيَة، نك: ابن منظور). پس از آن هر يك از دانشمندان، براي تأييد نظر خود، شكلهاي مُصَغَر و جمع و صفت نسبى كلمه را ذكر مىكنند. در اين ميان حتى به شكل غريب اُوَويَ اشاره شده كه گويا وجود خارجى هم نداشته است، اما جوهري آن را به سيبويه نسبت داده، و سپس ابن بَرّي بر او خرده مىگيرد و مىگويد: سيبويه چنين چيزي ندارد و اين وجه از ساختههاي جوهري است (ابن منظور).
علاوه بر اين لازم است ريشة فعلى كلمه نيز بررسى شود، از اين رو چندين فعل و چندين شاهد شعري در كتابهاي لغت آمده است كه معناي آنها از معناي آيه = علامت، به دور نيست: تَأيَّا (با حرف اضافة ب): در جايى ماندن، آهنگ چيزي كردن؛ تَأَيَّافى: در كاري نگريستن (ابن دريد و ديگران). همين باب و همين معنى را ابن فارس نيز آورده است، اما معنى «انتظار چيزي داشتن» را بر آن افزوده و شاهدي از لبيد در تأييد آن آورده است. علاوه بر اين، وي باب تفاعل را از همين فعل ذكر كرده مىگويد: تآيَيْتُ، يعنى آهنگ كسى يا چيزي كردن. وي شاهدي بى نام نيز در تأييد كلام خود آورده است.
فعل ثلاثى مجرد آن، يعنى أَيَّا به معنى نشان گذاردن كه ابن منظور (بدون شاهد) آورده، ظاهراً در آثار كهنتر و از جمله در شعر جاهلى موجود نيست. اگر آيه - چنانكه گذشت - به معناي نشان سر راه نيامده باشد، ديگر دليلى ندارد كه فعلى به معناي نشان گذاردن از آن اخذ شده باشد. در جمع كلمه، علاوه بر آي و آيات، شكل آياء نيز يك بار در شعر آمده (جوهري، ابن منظور و ديگران) كه برخى جمع الجمع پنداشته به شاذ بودن آن اشاره كردهاند. مجموعة مباحث دانشمندان لغت شناس، نخست در ابن منظور و سپس در زبيدي و از آن پس در همة قاموسهاي بزرگ جمع آوري شده است. لِيْن نيز همة اين اقوال را جمع و ترجمه كرده ذيل آيه آورده است. واژة آيه به صورت مفرد و تثنيه (آيتين) و جمع (آيات) روي هم 382 بار در قرآن به كار رفته است (عبدالباقى، 103- 108). معنى اصلى آن در اينجا نيز نشان و علامت است. در اصطلاح قرآن، پديدههاي عالم «آيه» خوانده شدهاند، زيرا همگى نشان و دليل بر عظمت و قدرت و علم خدايند. معجزات پيامبران قبلى و پيامبر اسلام (ص) نيز آيه خوانده شده است، از آن رو كه نشان راستگويى و صدق رسالت آنان است؛ براي مثال: رستاخيز نزديك شد و ماه بشكافت. و اگر آيتى ببينند، روي برگردانند و گويند جادويى پيوسته است (قمر/54/1-2). معانى تبعى و فرعى كه در لابهلاي تفاسير به آنها اشاره شده است، عبارت است از حكمى از احكام (بقره/2/187) و نيز: قصه، رسالت، شخص، كالبد، جماعت، سخن سودمند (نك: ابن منظور؛ راغب؛ مصطفوي).
يكى از معانى اصطلاحى «آيه» (كه آن هم ناشى از معناي نشان و علامت است) كلمات، عبارات و يا جملاتى از قرآن است كه سوره از آنها تشكيل مىيابد و تعداد آنها در هر سورهاي معين و توقيفى است. هر كدام از اين بخشها يك علامت است كه همانند علائم طبيعى به خداي سبحان و يا بخشى از معارف اعتقادي، احكام عملى، و يا اصول اخلاقى كه منظور خداوند است دلالت مىكند (طباطبايى، 18/159).
تعداد آيات قرآن از مسائل مورد اختلاف ميان قراء صدر اسلام بوده است. قراءِ مدينه دو رقم 6 هزار و 214 ،6را به دست دادهاند، قراء مكه شمار آيات را 219 ،6،قراء شام 225 ،6و قراء بصره 204 ،6و قراء كوفه 236 ،6گفتهاند (سيوطى، 1/232؛ طبرسى، 1/11).
در اينجا چند مطلب ديگر دربارة آيات قرآن مجيد مطرح است كه ذيلاً بررسى مىشود:
1. بلندترين و كوتاهترين آيه: بلندترين آية قرآن كريم «آية دَين» است (بقره/2/282).كوتاهترينآيهرا مىتوان«مدهامَتان» (الرحمن/55/64) شمرد يا آياتى مانند «والضحى»، و «والفجر» يا فواتح سورهها بدانگونه كه ياد شد.
2. اولين و آخرين آيات: صحيحترين و رايجترين اقوال اين است كه اولين آيات فرود آمده بر پيامبر گرامى (ص) 5 آية نخست سورة 96 (علق) است (اكثر تفسيرها، ذيل همين آيات). ولى دربارة آخرين آيه يا آيات، اختلاف نظر بسيار است.
3. آيات صاحب عنوان: شمار بسياري از آيات قرآن در سورههاي گوناگون داراي نامهاي ويژه گشتهاند كه دربارة خواندن يا حفظ كردن يا نوشتن و با خود همراه داشتن برخى از آنها احاديث يا اقوالى در ميان مردم رايج است، برخى مستند و برخى غير مستند. بعضى از آيات كه نام ويژه دارند، بدين قرارند: آيةالكرسى (بقره/2/255-257)، آية النور (نور/24/35)، آية الشهادة (آل عمران/3/18)، آية الافْك (نور/24/ 12)، آية الامانة (احزاب/33/72)، آية الملك (آلعمران/ 3/26)، آية المباهلة (آلعمران/ 3/61)، آية التطهير (احزاب/33/33)، آية السيف (توبه/9/5) و جز اينها.
4. روابط و مناسبات آيات با يكديگر: مفسران و آگاهان از علوم قرآنى از ديرباز در پى كشف مناسبات و روابط آيات با يكديگر برآمدهاند، زيرا اكثريت نزديك به همة آنان ترتيب آيات را در سورهها توقيفى مىدانند و مىگويند اين ترتيب عيناً به فرمان پيامبر گرامى (ص) صورت گرفته است، پس بايد حكمتى در اين ترتيب در كار باشد و سزاست كه اين حكمت كشف شود. از اين رو، مىبينيم مفسران اكثراً دربارة آياتى كه به ظاهر تناسب يا رابطهاي معنوي با هم ندارند، به بررسى مىپردازند. مفسران فريقين در اين زمينه كوششهاي فراوانى مبذول داشتهاند. حتى پارهاي از دانشمندان، در اين زمينه كتابهاي جداگانهاي نوشتهاند. سيوطى مىگويد: دانستن مناسبت، علم شريفى است كه مفسران توجه اندكى بدان مبذول داشتهاند. يكى از اينان كه به اين مطلب توجه كافى كرده، فخرالدين رازي (544 -606ق/1149- 1209م) است كه بيشتر لطايف قرآن مجيد را نهفته در ترتيبات و روابط مىداند. وي سپس از قول ابن عربى مىافزايد: پيوند آيات قرآنى به يكديگر چناناست كهگويىهمگى كلمةواحدي استبا معانىهماهنگ و مبانى هم سنگ.
در اين زمينه از ابوبكر محمدبن ابراهيم نيشابوري (242- 319ق/ 856 -931م) به عنوان نخستين كس نام برده مىشود كه داراي دانش فراوان در شريعت و ادب بود و چون بر كرسى درس مىنشست، شرح مىداد كه چرا اين آيه در كنار آن آيه گذاشته شده است و چرا آن سوره در پهلوي اين سوره آمده است. او دانشوران بغداد را از اين رو خوار مىشمرد كه از اين مناسبتها آگاهى نداشتند. عزالدين بن عبدالسلام (577 -660ق/1181-1262م) در برابر قائلان به ربط و مناسبت ايستاده مىگويد: مناسبت، علمى نيكوست، ولى شرط ارتباط پسنديدة سخن اين است كه در امري متحد كه آغاز و انجام آن با يكديگر مرتبط باشد، واقع گردد و اگر در امري كه اجزاء آن با يكديگر مرتبط نباشد، رخ دهد، تكلف آميز خواهد بود و جز ربطى ركيك حاصل نخواهد شد كه شايان احسن الحديث ( قرآن مجيد) نيست. قرآن در طى 20 و چند سال نازل گشته است و دربارة احكام گوناگونى است كه به دلايل مختلف صدور يافته است وسخنى كه چنين باشد، بخشهاي مختلف آن را نتوان با هم پيوند داد. ولى الدين ملّوي (713-774ق/ 1313-1372م) برخلاف اين سخن مىراند و اظهار مىدارد: آنكه گفته است كه نبايد براي توالى آيات مناسبتى جست، گرفتار وهم گشته است. سخن درست آن است كه آيات قرآن بر حسب وقايع است تنزيلاً و بر پاية حكمت است ترتيباً و تأصيلاً. مصحف مطابق لوح محفوظ است كه سورهها و آيات آن به طور توقيفى مرتب گشته است به همان گونهاي كه بر بيت العزة فرود آمده است و اسلوب و نظم درخشان آن از معجزات آشكار است. آنچه در هر آيهاي بايد پيش از هر چيز جست و جو شود، اين است كه تكميل كنندة ماقبل خود است يا مستقل. آنگاه در مورد آية مستقل بايد پژوهش گردد كه با قبل خود چه مناسبتى دارد. وضع سورهها نسبت به يكديگر نيز چنين است (سيوطى، 3/369-372).
از ميان همة مفسران مسلمان، آنكه بيشترين توجه را به ربط و مناسبت آيات و سورهها داشته است، طبرسى (د 548ق/1153م) است كه در آغاز هر سوره، ربط و مناسبت آن را با سورة قبلى بيان داشته است و در طى تفسير هر آيه ذيل عنوان «النظم» به شرح پيوند معنوي آن با آيات قبل و بعد پرداخته است (جم). از ديگر مفسرانى كه بيش و كم به اين امر توجهى كردهاند، محمودبن عبدالله آلوسى (1217-1270ق/ 1802-1854م)در روحالمعانى،سيدمحمدرشيدرضا(1281-1353ق/ 1864-1934م) در المنار، را مىتوان نام برد.
مهمترين كتابى كه تاكنون مستقلاً در زمينة كشف مناسبات آيات و سورههاي قرآن مجيد نوشته شده، نظم الدرر فى مناسبات الا¸يات و السور از ابوالحسن برهان الدين عمر بقاعى (809 - 885ق/1406- 1480م) است كه چاپ آن در 20 و اندي مجلد در حيدرآباد دكن از 1390ق/1970م تا فراتر از 1400ق/ 1980م ادامه يافته است (حاجى خليفه، 2/1961-1962).
آلوسى، محمود، روح المعانى، قاهره، ادارةالطباعة المنيرية، جم؛ ابن دريد، جمهرة اللغة، 1/192؛ ابنفارس، احمد، معجم مقاييس اللغة؛ امرؤالقيس، ديوان، بيروت، 1958م؛ بستانى ف؛ جوهرجى، عدنان، «رأي فى تحديد عصرالراغب الاصفهانى»، مجلة المجمع اللغة العربية، دمشق، 1986م، 61(1)/191-200؛ جوهري، اسماعيل، صحاح اللغة؛ حاجى خليفه، كشف الظنون، استانبول، 1931م؛ خليلبن احمد، كتاب العين، به كوشش مهدي مخزومى و ابراهيم سامرايى، قم، 1405ق، 8/441؛ راغب اصفهانى، حسين، معجم مفردات الفاظ القرآن، ذيل اي ي؛ رضا، محمدرشيد، المنار، بيروت، دارالمعرفة، جم؛ زبيدي، تاج العروس، ذيل اي ي ة؛ زركشى، محمد، البرهان فى علوم القرآن، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، 1972م، 1/35-52؛ سيوطى، الاتقان، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، 1967م، 1/225-233، 3/369- 389؛ شيخو، لويس، شعراء النصرانية قبل الاسلام، بيروت، دارالمشرق؛ طباطبائى، محمدحسين، الميزان، بيروت، 1393ق؛ طبرسى، فضل، مجمع البيان، صيدا، 1333ق، جم؛ عبدالباقى، محمد فؤاد، المعجم المفهرس، قاهره، 1364ق؛ عروةبن الورد، ديوان، بيروت، 1980م؛ عهد جديد، لوقا، باب 11، آية 16، 29-30، يوحنا، باب 11، آية 47؛ فخرالدين رازي، محمد، التفسير الكبير، بيروت، داراحياء التراث العربى، جم؛ فيروزآبادي، محمد، القاموس المحيط، ذيل اي ا؛ مصطفوي، حسن، التحقيق فى كلمات القرآن المجيد، تهران، 1360ش، 1/172-174؛ النابغة الذبيانى، ديوان، بيروت، 1384ق/1964م؛ نيز:
Blach I re, R., et autres, Dictionnaire Arabe - Fran 5 ais- Anglais, Paris, 1967; id, Introduction au Coran, Paris, 1977; EI 2 ; Jeffery, Sir Arthur, the Foreign Vocabulary of Quran, Lahore, 1938; Lane, Arabic- English Lexicon; Rosenthal, A Grammar of Biblical Aramaic, Wiesbaden, 1974.